دزدی‌های سریالی برای برگزاری عروسی لاکچری

شاگرد طلافروشی برای تأمین هزینه عروسی مجلل خود با ۵ پسر جوان سناریوی سرقت‌های سریالی از طلافروش‌های کیفی و کیف‌قاپی در حوالی بازار تهران را طراحی و اجرا می‌کرد.

دزدی‌های سریالی برای برگزاری عروسی لاکچری

به گزارش زنهار؛ حدود سه ماه قبل مرد جوانی با مراجعه به پلیس از سرقت کیف حاوی طلایش خبر داد و گفت: من طلافروش کیفی هستم، صبح امروز برای خرید طلا به تهران آمدم، بعد از انجام کارم در حال برگشت بودم که در نزدیکی بازار، دو موتورسوار راهم را سد کردند. مردان نقابدار با تهدید چاقو، کیف من را که حاوی یک کیلو و ۲۰۰ گرم طلا بود، به سرقت بردند.

با شکایت مرد طلافروش، کارآگاهان اداره هجدهم پلیس آگاهی پایتخت وارد عمل شدند و به بازبینی دوربین‌های مداربسته اطراف محل سرقت پرداختند. دوربین‌ها تصاویر مردان نقابدار را در حال سرقت نشان می‌داد، اما چهره متهمان با ماسک و کلاه پوشانده شده بود.

در حالی که تحقیقات برای دستگیری سارقان ادامه داشت، کارآگاهان با شکایت‌های مشابه دیگری مواجه شدند؛ سرقت از چندین طلافروش کیفی در محدوده بازار تهران که از شهر‌هایی مانند اصفهان برای خرید و فروش طلا به تهران آمده بودند.

دوربین‌ها نیز نشان می‌داد که سرقت‌ها سریالی و از سوی چهار مرد نقابدار سوار بر دو موتورسیکلت صورت گرفته است. در حالی که تحقیقات برای شناسایی سارقان ادامه داشت، کارآگاهان این بار با کیف‌قاپی‌های سریالی مواجه شدند.

زمانی که مأموران سراغ دوربین‌های مداربسته اطراف محل سرقت‌های کیف‌قاپی رفتند و تصاویر آن‌ها به دست آمد، مشخص شد که آن‌ها همان سارقانی هستند که اقدام به سرقت از طلافروش‌های کیفی می‌کنند.

کمین برای دستگیری

با کنار هم قرار دادن مدارک و شواهد به دست آمده، محل‌های سرقت سارقان مورد بررسی قرار گرفت و اکیپی از مأموران اداره هجدهم پلیس آگاهی پایتخت به رصد محدوده سرقت‌ها پرداختند. بعد از ساعت‌ها کمین و تحقیقات میدانی در نهایت موفق به دستگیری اعضای این باند شدند که ۶ نفر بودند.

سرهنگ علی، ولی پور گودرزی، رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با اعلام این خبر گفت: اعضای این گروه ۶ عضو داشت که دو نفر از آن‌ها نقش شناسایی سوژه‌ها را برعهده داشتند و ۴ نفر دیگر سوار بر دو موتورسیکلت سرقت‌ها را اجرا می‌کردند. سرانجام تلاش و ردیابی‌های کارآگاهان نتیجه داد و به شناسایی مخفیگاه سارقان و بازداشت آن‌ها منجر شد. از مخفیگاه آن‌ها حدود نیم کیلو طلای سرقتی کشف شد و متهمان به دو فقره سرقت اعتراف کردند، اما تاکنون ۱۰ شاکی شناسایی شده‌اند. اعضای این گروه علاوه بر سرقت از طلافروشان، به صورت سریالی اقدام به کیف‌قاپی و موبایل‌قاپی کرده و تاکنون به ۳۰ فقره سرقت اقرار کرده‌اند.  

این سرقت‌ها از حدود سه ماه قبل شروع شده است و حدود ۲ کیلو طلا به این شیوه سرقت کرده‌اند. آن‌ها طعمه‌هایشان را در بازار تهران شناسایی و در فرصتی مناسب نقشه سرقت را اجرا می‌کردند.

رئیس پلیس آگاهی تهران همچنین در رابطه با طرح‌های مقابله پلیس با سارقانی که عامل برهم زدن امنیت مردم و جامعه هستند، بیان کرد: خط قرمز پلیس، امنیت مردم است و همکارانم در زمینه کشف وقوع جرم از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کنند به طوری که در ۶ ماه اول امسال نسبت به سال قبل، بیش از دو هزارسارق دستگیر شده‌اند.

گفتگو با سردسته باند

ایمان، ۲۷ ساله، در طلافروشی یکی از بستگانش کار می‌کرد، او سردسته این باند سرقت است و انگیزه‌اش برای این سرقت‌ها غیر از وسوسه پولدار شدن شرط سخت خانواده همسر آینده‌اش برای برگزاری یک عروسی مجلل بود.

چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟

یک شب با دوستانم در کافه نشسته و در حال کشیدن قلیان بودیم که ایده سرقت را مطرح کردم و دوستانم هم استقبال کردند. من در طلافروشی یکی از اقوامم کار می‌کردم و می‌دانستم که طلافروش‌های کیفی چطور کار می‌کنند. سرقت طلا از آن‌ها راحت است، چرا که هیچ سیستم امنیتی و محافظتی ندارند و راحت می‌شود طلاهایشان را سرقت کرد.

با اینکه در طلافروشی کار می‌کردی، باز هم به فکر سرقت افتادی؟

چند وقت قبل نامزد کردم و خانواده همسرم یکی از شروطی که برایم گذاشته بودند برگزاری عروسی مجلل بود. درآمد من از شاگردی در طلافروشی ماهی ۸ میلیون تومان بود. من هر شب یا به قهوه‌خانه می‌روم یا به کافه؛ در این بساط‌های شبانه افراد زیادی می‌آیند و صحبت‌های زیادی می‌شود؛ صحبت‌های وسوسه‌انگیزی که فکر خلاف را به ذهن آدم می‌اندازد.

چه صحبت‌هایی می‌کردند؟

مثلاً یک نفر به کافه می‌آمد و بچه‌ها می‌گفتند این رو ببین سارق منزل است و کلی از این کار پول به جیب زده است. یا یکی دیگر با ماشین آخرین مدل می‌آمد و می‌گفتند کیف‌قاپ است و تا به حال هم دستگیر نشده و ماشین مدل بالا هم از این سرقت‌ها گیرش آمده است. خلاصه این حرف‌های وسوسه‌کننده، ایده سرقت را به ذهنم انداخت.

همدستانت چرا قبول کردند؟

همه مثل من یک جای زندگی‌شان می‌لنگد؛ یکی لیسانس دارد، اما بیکار است، یکی در کار خرید و فروش ضایعات است، ولی درآمدش پایین است. امیر که صاحب کافه بود، اما به خاطر گرانی مشتری‌هایش خیلی کم شده بود، شاهین با موتورش کار می‌کرد... خلاصه هر کدام از ما نیاز به پول داشتیم و گرچه بچه‌محل نبودیم و شغل مشترک نداشتیم، اما انگیزه‌هایمان یکی بود و آن هم پولدار شدن بود.

چطور طلافروش‌های کیفی را شناسایی می‌کردی؟

من سال‌ها در طلافروشی کار کرده‌ام و طلافروش‌های کیفی را می‌شناسم. مشخصات را به همدستانم می‌دادم و چهار نفر از آن‌ها سوار بر دو موتورسیکلت سوژه را تعقیب می‌کردند. زمانی که به محل خلوتی می‌رسیدند، با تهدید کیف را سرقت می‌کردند.

    دیدگاه شما
    پربازدیدترین اخبار