عروس و خواهرشوهر، دزدان مراسم عزاداری بودند
خواهرشوهر به عروسشان دستور سرقت داد. او که تازه ۶ ماه بود از زندان آزاد شده بود اینبار تصمیم گرفت روش متفاوتتری برای دزدی از سر بگیرد. او برای اینکار خواهر و زن برادرش را وارد دنیای خلافکاران کرد و یک باند خانوادگی تشکیل داد.
به گزارش زنهار؛ خواهرشوهر به عروسشان دستور سرقت داد. او که تازه ۶ ماه بود از زندان آزاد شده بود اینبار تصمیم گرفت روش متفاوتتری برای دزدی از سر بگیرد. او برای اینکار خواهر و زن برادرش را وارد دنیای خلافکاران کرد و یک باند خانوادگی تشکیل داد.
سیمین وقتی از زندان آزاد شد، تازهعروسشان را دید. با او آشنا شد و پیشنهاد سرقت داد. تازهعروس هم وقتی دید که با یک خانواده خلافکار وصلت کرده است، خودش هم وارد این دنیای پر از تبهکاری شد.
او هر شب با خواهرشوهر سابقهدارش به خیابانها میرفت و آموزش دزدی و جیببری میدید. تااینکه در نهایت تمام جزئیات این کار را یاد گرفت. آنها عزاداران را طعمه سرقتهای سریالی خود قرار دادند و ۶ ماه تمام به سراغ کسانیکه در مراسمهای تشییع جنازه شرکت کرده بودند، رفتند. حالا آنها گیر افتادهاند. آن هم درست هنگام دزدی از یک زن در مراسم عزا.
ماجرای از چندماه پیش آغاز شد. وقتی زن میانسالی به پلیس مراجعه کرد و گفت که در یک مراسم عزاداری در سعادتآباد طعمه سارقان شده است.
او درباره جزئیات این سرقت به پلیس گفت: «مراسم سوگواری یکی از آشناهایمان بود. او در محل، فرد معتمد و خوبی بود. برای همین مراسم تشییعجنازهاش با جمعیت زیادی همراه شده بود. من و همسرم هم در میان جمعیت بودیم، اما نمیدانم چطور و چگونه شد که کیفدستیام که داخل جیب کتم بود، سرقت شده بود. داخل کیفم موبایل، پول، دلار و کارت عابربانکم به همراه رمزش داخلش بود. اصلا متوجه نشدم که چه کسی این سرقت را انجام داده است.»
یک باند حرفهای
با اعلام این شکایت موضوع در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت و تلاش در این خصوص آغاز شد. ماموران در همان ابتدا به سراغ دوربینهای مداربسته محل حادثه رفتند. تصاویر دوربین نشان میداد زنی با ماسک، به مالباخته نزدیک شده و کیف او را دزدیده است.
او سپس کیف را در اختیار یک زن دیگر که او هم همان حوالی ایستاده بود، میدهد، اما چهره زنان مشخص نبود و این، کار پلیس را سخت کرد. با این حال تحقیقات در این خصوص ادامه داشت تااینکه خبر رسید یک سرقت دیگر باز هم در مراسم عزاداری رخ داده است. چند شکایت مشابه دیگر هم مطرح شد و در نهایت پلیس خود را در مقابل یک باند حرفهای دید که سیاهپوشان در مراسم عزاداری را هدف دزدیهای سریالی خود قرار میدهند.
دستگیری از سوی یک زن زیرک
سارقان، زنانی بودند که در میان جمعیت خود را به افراد مختلف نزدیک کرده و دست به سرقتهای سریالی میزدند. بیشتر سرقتها نیز در شمال و شمالغرب پایتخت رخ داده بود. در تمام سرقتها نیز زنان سارق، چهره خود را پوشانده بودند و ماسک میزدند؛ بنابراین چهرهشان قابل شناسایی نبود. سرقتهای این باند تمامی نداشت و هر روز به تعداد شاکیها افزوده میشد. پلیس نیز به دنبال ردی از آنها بود تااینکه چند روز پیش یک زن توانست مچ سارقی را در میان جمعیت عزادار بگیرد.
او در یک مراسم تشییعجنازه در شمال تهران متوجه شده بود که زنی در حال خالی کردن جیبش است. همان لحظه بلافاصله مچ او را گرفت. زن سارق بلافاصله فرار کرد، اما فرار او در میان جمعیت، زیاد طول نکشید.
او را دستگیر کردند و ماموران نیز از راه رسیدند. با دستگیری این زن، وقتی بررسیها انجام شد، ماموران دریافتند که یک زن سابقهدار است. سیمین یک بار به جرم جیببری در اماکن شلوغ به زندان رفته بود. او ۶ ماه قبل از زندان آزاد شد و دوباره گویا سرقتهایش را اینبار با شگردی متفاوت از سر گرفته بود.
اعتراف به سرقتهای سریالی
سیمین اعتراف کرد: «وقتی از زندان آزاد شدم، باز هم بیپول بودم. باید فکری به حال زندگیام میکردم. برای همین این بار با خواهرم و زن برادرم که به تازگی با هم ازدواج کرده بودند، صحبت کردم. به آنها پیشنهاد تشکیل باند سرقت دادم. آنها هم قبول کردند و به این ترتیب من و خواهرم و عروسمان برای دزدی به مراسمهای تشییعجنازه و عزاداری میرفتیم. چراکه در آنجا آنقدر جمعیت زیاد است که میتوانستیم به راحتی جیب مردم را خالی کنیم.»
با اعترافات این زن، عروس و خواهرشوهر که از اعضای دیگر این باند بودند نیز شناسایی و دستگیر شدند. آنها نیز به سرقتهای سریالی اعتراف کردند. اعضای این باند همگی با قرار قانونی بازداشت شدند و تحقیقات از آنها برای کشف جرایم احتمالی دیگر توسط ماموران پلیس ادامه دارد.
نمیدانستم وارد یک خانواده خلافکار شدهام
مرضیه حالا برای اولین بار به جرم سرقت دستگیر شده است. او در دنیای مجازی با شوهرش آشنا شد و خیلی زود با هم وصلت کردند. اما مرضیه به ادعای خودش بعد از ازدواج فهمید که با خانوادهای خلافکار وصلت کرده است. او وقتی خواهرشوهرش از زندان آزاد، وسوسه شد تا با هم دست به سرقت بزنند. مرضیه از سوی سیمین آموزش سرقت دید و به دستور او وارد دنیای خلافکاران شد.
چی شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
من اصلا اهل خلاف نبودم. وقتی با شاهین ازدواج کردم تازه فهمیدم که او سابقه دزدی دارد. البته این را تا مدتی نمیدانستم. ولی میدیدم که وضع مالی خواهرشوهرم خوب است. او به زندان رفته بود، اما نمیدانستم. تااینکه بعد از مدتی فهمیدم هم خواهرشوهرم سارق است و هم شوهرم سابقه دزدی دارد. دیگر عروسشان شده بودم و کاری از دستم برنمیآمد. برای همین وقتی خواهرشوهرم گفت که بیا سرقت کنیم من هم قبول کردم.
بلد بودی چطور دست به سرقت بزنی؟
مسلما اصلا بلد نبودم. حتی دستوپایم هم میلرزید. برای همین با خواهرشوهرم هر شب میرفتیم و تمرین میکردیم. خواهرشوهر بزرگترم رئیس گروه بود. آن یکی خواهرشوهرم هم مثل من اصلا خلاف نکرده بود. او هم به دستور خواهرش دست به دزدی زده بود. خواهرشوهر بزرگترم هر شب برایمان کلاس میگذاشت و جزئیات کار را میگفت. اینکه هنگام دزدی باید به چه چیزهایی دقت کنیم، چطور هول نشویم، چطور با سرعت بالا جیب را خالی کنیم، چطور مالباخته را شناسایی کنیم و خلاصه همه چیز را به من یاد میداد.
با اوهرت چطور آشنا شدی؟
در فضای مجازی با شاهین آشنا شدم. بعد از مدت کوتاهی همدیگر را دیدیم و عاشق شدیم. بعد هم که ازدواج کردیم. وقتی من ازدواج کردم، خواهرشوهرم تازه به زندان رفته بود.
با چه شگردی دست به دزدی میزدید؟
شگردمان را خواهرشوهرم یادمان داد. او خودش قبل از زندان رفتنش، از محیطهای شلوغ جیببری میکرد. ولی وقتی با هم یک باند تشکیل دادیم، قرار شد به مراسمهای عزا برویم و دست به دزدی بزنیم. از سیاهپوشان جیببری میکردیم.
اخاذی هم میکردید؟
گاهی اوقات خواهرشوهرم با مالباختهها تماس میگرفت و برای تحویل مدارکشان از آنها پول اخاذی میکرد. اگر در کیفها مدارک بود، این کار را انجام میداد.
چند وقت بود که سرقت میکردید؟
از ۶ ماه قبل سرقتها را شروع کردیم. در محیطهایی که بهخاطر مراسم عزا شلوغ بود، در نقاط مختلف میایستادیم. خواهرشوهرم مالباخته را شناسایی میکرد. من یا آن یکی خواهرشوهرم هم به سراغش میرفتیم. سرقت میکردیم. بعد وسایل را دستبهدست میچرخاندیم تا راحت شناسایی نشویم. مثلا من کیف را سریع بهدست همدستم میدادم. او هم آن را به دیگری میداد.
یعنی ۶ ماه هر روز دست به سرقت میزدید؟
هر روز که نبود. گاهی اوقات دو سه روز پشت سر هم در خیابانهای شمال شهر، گشت میزدیم، ولی مراسمی نمیدیدیم.