شوهرم با حضور در کلاسهای طب سنتی به من خیانت کرد
زن ۳۵ سالهای است که در جست و جوی یافتن راهی برای طلاق از همسرش وارد کلانتری شده بود، درباره ماجرای تلخی که زندگی اش را در آستانه نابودی قرار داده ، به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.
به گزارش زنهار به نقل از خراسان:. این زن جوان که دستان دختر و پسر خردسالی را نیز در دست میفشرد، درباره ماجرای تلخی که زندگی اش را در آستانه نابودی قرار داده است، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: دوران کودکی و نوجوانی ام را در یکی از شهرهای استان خوزستان گذراندم و تا کلاس دوم دبیرستان درس خواندم، اما به دلیل این که علاقه زیادی به درس و مدرسه نداشتم، در همان سال ترک تحصیل کردم و در کنار مادرم به امور خانه داری پرداختم تا این که چند سال بعد یکی از دوستان برادرم که به منزل ما رفت و آمد داشت، از من خواستگاری کرد.
اگرچه «آرش» مورد تایید برادرم بود، اما باز هم پدرم تحقیقاتی را درباره او و خانواده اش انجام داد و ما ۱۴ سال قبل به صورت سنتی ازدواج کردیم. سالهای اول زندگی مشترک مان خیلی عاشقانه و صمیمی سپری شد و با به دنیا آمدن دختر و پسرم زندگی ما صفای دیگری پیدا کرد.
مدتی بعد خانواده ام بعد از بازنشستگی پدرم، به مشهد مهاجرت کردند و من در خوزستان ماندم چرا که همسرم فروشگاه داروهای گیاهی داشت و من هم با او همراهی میکردم. اما از حدود شش سال قبل سرنوشت من به گونهای دیگر رقم خورد و زندگی ام در آستانه فروپاشی قرار گرفت.
رفتار آرش به طور ناگهانی تغییر کرد به طوری که به شدت پرخاشگر شده بود و با هر بهانهای این زندگی عاشقانه را زیر سوال میبرد و با من به مشاجره میپرداخت. آن روزها خیلی تلاش کردم تا ریشه این تغییر رفتار همسرم را پیدا و به خاطر زندگی ام و فرزندانم مشکل به وجود آمده را حل کنم، اما هیچ گاه موفق نشدم. به آرش پیشنهاد دادم تا به یک مشاوره خانواده مراجعه کنیم، اما او زیر بار نمیرفت و مدعی بود زندگی خوبی دارد. برای حفظ زندگی ام دست به دامان بزرگترها و بستگان نزدیک آرش شدم، ولی باز هم فایدهای نداشت.
حتی زمانی که دست پسرم شکست او همچنان نسبت به من و فرزندانش بی تفاوت بود تا این که بالاخره سه سال قبل فهمیدم او در کلاسهای خواص گیاهان دارویی که توسط یکی از استادان معروف طب سنتی برگزار میشد، با دختری آشنا شده است و با یکدیگر ارتباط برقرار کرده اند. وقتی ماجرای خیانت همسرم فاش شد دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و به همراه فرزندانم نزد خانواده ام بازگشتم. او هم با همان دختر در شهرستان زندگی میکند و سراغی هم از فرزندانش نمیگیرد. حالا هم مهر و علاقه اش از دلم بیرون رفته است و قصد دارم با گرفتن حق و حقوقم از او طلاق بگیرم تا فرزندانم را خودم بزرگ کنم .