تعرض وحشیانه پسر جوان به دختر دانشجو در هتل آپارتمان!
دستور پلمب هتل آپارتمان صادر شد و متصدی آن به اتهام معاونت در تجاوز به عنف تحت تعقیب قرار گرفت.
به گزارش زنهار، جوانی که پس از آشنایی اینستاگرامی با دختر دانشجو ، او را با ترفند انتشار تصاویر غیراخلاقی در فضای مجازی به هتل آپارتمان اجاره ای کشانده و از صحنه های آزار وحشیانه فیلم گرفته بود با دستورات قاطع قضایی دستگیر شد.آبان گذشته دختر 20ساله ای با مراجعه به کلانتری میرزا کوچک خان مشهد، پرده از راز وحشتناکی برداشت که هستی و آینده اش را به نابودی کشیده بود. این دختر جوان در حالی که بیان می کرد برای فرار از چنگ «شیطان اینستاگرامی» به قانون پناه آورده ام درباره این ماجرای تلخ گفت: مدت ها بود که از کمبود محبت در خانواده ام رنج می بردم. پدر و مادرم هیچ گاه رابطه خوبی با یکدیگر نداشتند و همواره درگیری و نزاع در خانه به اوج می رسید. در این شرایط پدرم دچار بیماری کلیوی شد و زیر دستگاه های دیالیز رفت و با این بهانه به مصرف مواد مخدر روی آورد. این موضوع به مشاجره های لفظی و روابط سرد آنان دامن زد تا حدی که دیگر من در خانواده فراموش شده بودم و کسی به نیازهای عاطفی من توجهی نداشتآن قدر احساس تنهایی می کردم که گوشی تلفن را برداشتم و برای پرکردن این خلأ عاطفی به فضاهای مجازی پناه بردم، غافل از این که مارهای زهرآلود و شیاطین هوسران در این کانال های رنگارنگ چنبره زده اند. در این اوضاع آشفته و متشنج خانوادگی، شبکه های اجتماعی تنها سرگرمی من بود تا این که روزی پست اینستاگرامی یک جوان غریبه را «لایک» کردم و این گونه زندگی ام را به تباهی کشاندم. آن روز پسر غریبه به من پیام داد و تلاش کرد با من ارتباط برقرار کند که من ابتدا موضوع را جدی نگرفتم و توجهی نکردم اما او با جملات عاشقانه و ابراز علاقه هایش مرا مجذوب کرد چرا که کمبود محبت و خلأ عاطفی را در کلمات زیبای عاشقانه جست وجو می کردم. بالاخره ارتباط تلفنی و تصویری بین من و آن جوان آغاز شد که اهل یکی از شهرهای شمالی کشور بود.کوروش» ادعا می کرد قصد ازدواج با مرا دارد و با این ترفند فریبم داد. طولی نکشید که از من خواست با پوشش بدون حجاب مقابل تصویر قرار بگیرم و با او گفت وگو کنم! من هم غافل از این که چه بلای وحشتناکی با این حقه شیطانی به سرم خواهد آمد به خواسته هایش عمل می کردم! اما هنوز مدت زیادی از این آشنایی اینستاگرامی نگذشته بود که او مرا برای یک ملاقات حضوری به هتل آپارتمانی در هسته مرکزی شهر دعوت کرد که اتاقی را در آن اجاره کرده بود. خیلی می ترسیدم به آن مکان بروم و از سوی دیگر اگر پدرم در جریان ملاقات من با جوان غریبه قرار می گرفت، روزگارم را سیاه می کرد.