خانوادهام را بیآبرو کردم
زن جوان که سالهای زیادی است به مواد مخدر اعتیاد دارد، از سرگذشت تلخ و سیاهش میگوید.
به گزارش زنهار، زند گی سارا پر از نقطههای سیاه است. زندگی او از وقتی گرفتار مواد مخدر شد از هم پاشید. سارا حالا بازداشت شده و میگوید بازداشتش آخرین امیدش برای بازگشت به زندگی است.
سارا برای سایت جنایی از اعتیاد شدید و آسیبهایی که به خانوادهاش زد، میگوید:
*چند سال است مواد مصرف میکنی؟
حدوداً 20 سالی میشود اما دیگر بریدهام. میخواهم تمامش کنم.
*حالا چرا بازداشت شدی؟
مواد داشتم. قیافهام هم که تابلو است. بازداشتم کردند و به دادگاه آوردند.
*خانوادهات در جریان هستند؟
خبر ندادم. به دادگاه هم گفتهام خانوادهای ندارم.
*چرا خودت را از خانوادهات پنهان میکنی؟
نمیخواهم زندگی آنها را به هم بریزم. در این سالها خیلی اذیتشان کردم. به خاطر اعتیادم آبرویشان را بردم، بچه ناخواسته و نامشروع داشتم که به آنها دادم و خواهرم بچه را بزرگ کرده است. نمیخواهم حالا دوباره درگیر من بشوند.
*از بچهات بگو. ماجرا چیست؟
10 سال پیش با مردی که موادفروش بود رابطه داشتم و باردار شدم. به شدت اعتیاد داشتم، وقتی باردار شدم آن مرد به من گفت بچه را سقط کن. هر کاری کردم نشد که بچه سقط شود و زنده ماند. وقتی بچه به دنیا آمد آن مرد ناپدید شد، اصلاً انگار روی زمین وجود ندارد. من میدانم از زن و بچهاش میترسید. با خواهرم تماس گرفتم و کمک خواستم. وقتی به بیمارستان آمد گفت کمک میکند و بچه را بزرگ میکند به شرطی که دیگر سراغ او نروم. خواهرم شوهر داشت اما بچه نداشت، بچه را به خواهرم دادم با خودم فکر کردم بهتر از این است که به بهزیستی برود. بعد هم دیگر سراغی از آنها نگرفتم. اما شنیدهام بچه خیلی حالش خوب است. به خاطر بچهام سراغ خانوادهام نمیروم.
*یعنی هیچ وقت نمیخواهی سراغشان بروی؟
تصمیم گرفتهام ترک کنم. خودم میخواستم به کمپ بروم ولی بازداشت شدم. این بازداشت آخرین شانس من است چون قبول کردهام که به کمپ بروم. بعد از پاک شدن من را میبخشند، اگر بتوانم مقاومت کنم و دوباره به سمت مواد نروم، با خانوادهام تماس میگیرم. آنها آدمهای آبروداری هستند.
*چطوری معتاد شدی؟
راهنمایی بودم، یکی از دوستانم گفت بیا سیگار بکشیم. نمیدانستم در آن مواد است، از سر کنجکاوی کشیدم و دیگر نتوانستم ترک کنم. امیدوارم این بار بتوانم مواد را کنار بگذارم.