شوهر گفته یا سقط کنم یا طلاقم میدهد...
بیش از ۲۰ روز است که شوهرم مرا از خانه بیرون کرده است و تهدیدم میکند یا باید جنینم را سقط کنم یا این که برای همیشه از او جدا شوم.
به گزارش زنهار، زنی که در دوراهی مرگ و زندگی جنینش قرار گرفته است، داستان زندگیاش را بازگو کرد.
بیش از ۲۰ روز است که شوهرم مرا از خانه بیرون کرده است و تهدیدم میکند یا باید جنینم را سقط کنم یا این که برای همیشه از او جدا شوم چراکه …
بعد از ۴ برادرم قدم به خانوادهای پر از عشق گذاشتم که اوضاع مالی مناسبی نداشتند؛ اما من تک دختر بودم و همه امکانات را در حد توان برایم فراهم میکردند. با وجود این، پدرم در یک سانحه رانندگی قطع نخاع و زندگی مان سختتر شد. در همان دوران کودکی بهترین روزها را با خاله بازیهای عاشقانه با دوستانم میگذراندم و هیچ گاه رنگ شهر بازی و تفریحهای آنچنانی را ندیدم. هنگامی که کلاس اول دبیرستان تحصیل میکردم «محمود» به خواستگاری ام آمد. او شاگرد شیرینی فروشی بود و من درآرزوی یک زندگی زیبا به او دل بستم.
۶ ماه بعد بدون برگزاری هیچ مراسمی، زندگی مشترکمان را در حالی آغاز کردیم که من هم دوست داشتم مانند خیلی از عروس ها، لباس عروسی به تن کنم و شاهد جشن و پایکوبی باشم، اما به نظر بزرگترها احترام گذاشتم و به دلسوزیهای خانواده همسرم افتخار میکردم. در همین شرایط بود که فهمیدم همه این رفتارها، ریاکاری و ساختگی است چراکه احساس میکردم من باید همه کارهای خانواده همسرم را انجام بدهم، اما آنها به خواستههای من بی توجهی میکردند و دلیل آن را درآمد ناکافی شوهرم میدانستند.
دیگر از رفتارهای سختگیرانه و آزارهای روحی و نیش زبانهای خانواده همسرم خسته شده بودم که یکی از آشنایان پیشنهاد سرایداری باغ ویلایی در شمال کشور را به «محمود» داد. من هم برای رهایی از شرایط زندگی در کنار خانواده شوهرم بلافاصله قبول کردم که به همراه «محمود» به شمال کشور بروم. بالاخره یک سال هم در شمال زندگی کردیم، اما صاحب باغ به خاطر بی مسئولیتی شوهرم و راحت طلبی هایش، او را اخراج کرد و به ناچار دوباره به مشهد بازگشتیم این درحالی بود که من باردار شده بودم و از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم. وقتی «محمود» این خبر را شنید اخم هایش را درهم کشید و گفت: در این شرایط اقتصادی، بچه را میخواهیم چه کار کنیم! در عین حال من امید بیشتری برای زندگی پیدا کرده بودم، ولی ناگهان مادر شوهرم تهمتی زد که قلبم را سوزاند. او ادعا میکرد پسرم بچه نمیخواست و این فرزند نامشروع است! کار به جایی رسید که مادر شوهرم با صراحت به «محمود» گفت: «باید بین من و همسرت یکی را انتخاب کنی!» به همین خاطر همسرم مرا از خانه بیرون کرد و تهدیدم میکند که باید جنینم را سقط کنم وگرنه مرا طلاق میدهد. الان بیشتر از ۲۰ روز از آن ماجرا کی گذرد و من در دوراهی مرگ و زندگی فرزندم قرارگرفته ام به همین خاطر به کلانتری آمدم تا مرا یاری کنیدای کاش…
با توجه به حساسیت و اهمیت این ماجرای تکان دهنده، جلسات مشاوره برای زن جوان و همسرش با دستورات ویژه سرگرد احسان سبکبار) رئیس کلانتری شفای مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد تا این داستان، به فرجامی شیرین برسد.