آرامش روابط تهران - ریاض در سایه جنگ خاورمیانه
تحولات کنونی خاورمیانه و بازتعریف ائتلاف و اتحادهای تازه، پرسشهای بسیاری را به دنبال داشته است. گروهی بر این باورند که انفعال واشنگتن نسبت به پویایی منطقه موجب شده تا بازیگران خاورمیانه، خود زمینه را برای کاهش تنشها هموار کرده و به دنبال قدرتهای دیگری جهت جایگزینی آمریکا باشند؛ کنشهایی که یادآور روایت جنگهای جهانی اول و دوم هست.
به گزارش زنهار؛ آنچه بوده دوباره شکل میگیرد، آنچه شده دوباره انجام خواهد شد. زیر آفتاب یکی است و برهمه یکسان میتابد. این عبارت در باب ژئوپلیتیک خلیج فارس صدق میکند؛ ساختاری در ظاهر جدید و ناآشنا است، اما در عمل قدیمی و مانوس.
خاورمیانه در حال پوست انداختن است
گروهی از ناظران با اشاره به تحولات منطقه، از دگردیسی خاورمیانه میگویند. خب، امارات و عربستان که زمانی متحد بودند، اکنون برای داشتن قدرت و نفوذ منطقهای درگیر رقابتی تلخ شده اند. دشمنان وجودی دیرینه، بازیگرانی، چون بحرین و امارات از یک سو و اسرائیل از سوی دیگر، روابط دیپلماتیکشان را عادی کرده و همکاریهای امنیتی شان را افزایش داده اند.
عربستان و قطر با هم سازش کردند. ترکیه به سوی مصر و چند کشور خلیج فارس گامهای مهمی برداشته است. چین بهعنوان بازیگری با اقتصادی قوی و ژئوپلیتیکی با اهمیت در حال تبدیل شدن به قدرتی در حال ظهور در منطقه است. از منظری دیگر، ظاهرا جنگ سرد ایران و عربستان با میانجیگری چین وارد دوره تنشزدایی شده است. همه اینها در حالی است که ایالات متحده همچنان میان دو محور اقیانوس هند و اقیانوس آرام و نقش میراثی و متعادل کننده اش در خاورمیانه و منطقه خلیج فارس در نوسان است.
چندین پویایی ژئوپلیتیکی در خلیج فارس قدمت دارد - پویایی که ۵۰ یا ۱۰۰ یا حتی ۵۰۰ سال پیش رخ داد و روایتشان برای دیپلمات ها، ژنرالها و رؤسای سیاسی آشنا است. امروز، اما اتکای تاریخی خلیج فارس به ایالات متحده برای داشتن تضمینهای امنیتی به دلیل تعامل اقتصادی بازیگران منطقه با چین به چالش کشیده شده و راه جایگزینی برای توسعه تجارت و زیرساخت ارائه شده.
همزمان، بالا رفتن توان اقتصادی هند زمینه را برای افزایش همکاری دهلی نو با کشورهای حاشیه خلیج فارس هموار کرده، آن هم در شرایطی که روسیه به دنبال گسترش جایگاه منطقهای اش با توسل به گزینه نظامی است. ترکیه به یک بازیگر مهم تبدیل شده و قادر است مسائل منطقه را تحت تاثیر قرار دهد. این پویایی در حال تغییر شکل دادن به اتحادها و مناظر دیپلماتیک است؛ تغییراتی که قدمتشان به اندازه خود سیستم بین المللی است.
پیامد انفعال واشنگتن
در پسزمینه، ما شاهد بازگشت عنصر اصلی ژئوپلیتیک در عصر جنگ جهانی اول هستیم و آن «تعادل» مبتنی بر منافع است، تعادلی که به واسطه اش دولتها با تعریف اتحادها، قابلیتهای نظامی و مانورهای دیپلماتیک به دنبال مقابله یا خنثی کردن قدرت و نفوذ بازیگران مسلط یا تهدیدکننده هستند.
به معنایی دیگر، با وقوع انقلاب اسلامی شکلی از تعادل در منطقه تعریف شده، یعنی از زمانی که ایالات متحده کشورهای سنی خلیج فارس را گرد هم آورد تا ایران را منزوی کرده و از ایفای نقش مسلط در منطقه بازدارد. اما از سال ۲۰۱۵، تعادل شکل جدیدی به خود گرفته، شکلی که بیشتر یادآور ژئوپلیتیک قبل از قرن بیستم است.
به نوشته نشریه هیل، از آنجایی که این تصور - پس از توافق هستهای با ایران و تاکید اوباما بر چرخش سیاست این کشور و تمرکز بر شرق و منطقه آسیا رخ داد- در چارچوبش واشنگتن دیگر نقش متعادل کننده قابل اعتماد را ایفا نمیکند. ناظران مدعیاند به واسطه هراس از سوء استفاده احتمالی ایران از خلاء جزئی ایجاد شده توسط آمریکا، اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس برای ایجاد تعادل در برابر ایران مشارکت خود را افزایش داده اند. این ائتلاف جدید به ائتلافهای پیش از قرن بیستم شباهت دارد، زیرا نه بر اساس هویت ایجاد شده و نه ایدئولوژی، بلکه صرفا در راستای منافع استراتژیک تعریف شده است.
بازگشت به عصر جنگ سرد؟
تنش زدایی - یک استراتژی دیپلماتیک است که هدف از آن کاهش تنش با رقبا یا دشمنان با توسل به گفتگو، مذاکره و اقدامات اعتمادساز است.
در همین راستا نزدیکی عربستان و ایران، تنش زدایی میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۷۰ را یادآوری میکند؛ ریاض و تهران تصمیم گرفتند از شدت رقابتها بکاهند و لفاظیهای خصمانه و رفتار خود را نسبت به یکدیگر تعدیل کنند. اما، همانطور که در دوران تنش زدایی شوروی-آمریکایی رخ داد، چنین سیاستی نشان دهنده پایان درگیری وجودی نیست. تنشها ممکن است آرام شود، اما از بین نمیروند. به همین ترتیب، در خلیج فارس امروز، مناقشه عربستان و ایران به نحوی معجزه آسا حل نشده بلکه ما شاهد مرحله آرام تری از مبارزه وجودی دو بازیگر برای برتری منطقهای هستیم علاوه بر این، به سان دهه ۱۹۷۰، رقابت دو کشور احتمالا در آینده نه چندان دور دوباره با از سرگرفته میشود.
همسویی فرصت طلبانه
در نهایت، هنر حفظ شراکتهای متعدد و در عین حال اجتناب از وابستگی بیش از حد به یک قدرت واحد - میتواند پویایی در حال تحول در خلیج فارس را تبیین کند. از زمان وقوع جنگ جهانی دوم، کشورهای حاشیه خلیج فارس برای تضمین و به دست آوردن حمایت امنیتی به ایالات متحده متکی بوده اند.
اما در سالهای اخیر، کشورهای حاشیه خلیج فارس از فرصتی که به واسطه ظهور چین و هند و همچنین فعالیتهای دوباره روسیه و ترکیه به دست آورده اند برای تنوع بخشیدن به روابط اقتصادی، دیپلماتیک و امنیتی خود بهرهمند شده اند. طبیعتا اتکای صرف به یک متحد میتواند کشورهای خلیج فارس را در برابر پویایی جهانی یا تغییرات در اولویتهای سیاست خارجی ایالات متحده آسیب پذیر کند. کشورهای حاشیه خلیج فارس با استفاده از فرصتهای ایجاد شده سعی کردهاند تا با همسویی فرصتطلبانه با یک قدرت خارجی در برخی موضوعات با سایر قدرتهای خارجی، خطرات را کاهش دهند. آنچه ما در خلیج فارس شاهد آن هستیم، مرموز نیست، بلکه بازگشتی است به تنظیمات کارخانهای ژئوپلیتیک.