حامیان گوینده جمله «مملکت مال حزب اللهیهاست» از ترس پنهان شدهاند
روزنامه سازندگی در یادداشتی نوشت: سخنان منصوره معصومیاصل، عضو حلقه نواصولگرایی شریان در صداوسیما که گفته بود؛ "مملکت مال حزباللهیهاست" با واکنش منفی بسیاری مواجه شده است.
به گزارش زنهار، یادداشت امیر اقتناعی، عضو شورای مرکزی و معاون اجرایی و هماهنگی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران را بخوانید؛
سخنان منصوره معصومیاصل، عضو حلقه نواصولگرایی شریان در صداوسیما که گفته بود؛ "مملکت مال حزباللهیهاست" با واکنش منفی بسیاری مواجه شده است.
این فِرِیم تنها یک شمّه از شعبده جریانی است که گویا تا این مُلک را نابود نکند، دست از سر مردمانش برنخواهد داشت. تمثیلی تام از قبیلهگرایی دوران پیشاتجدد که از کمترین درکی از مفهوم دولت-ملت در عصر مدرن عاجزند.
منصوره معصومی اصل که مدعی داشتن مدرک دکترای علوم قرآنی و مشاوره خانواده و پیش از ازدواج است، همان کسی است که پیش از این افاضات اخیرش در صداوسیما در اردیبهشت ماه ۱۴۰۱ نیز با انتشار ویدیویی از دخترش که در آن، فائزه هاشمی را به مناظره دعوت میکرد، حاشیهساز شده بود. دعوتی که علیرغم پذیرش فائزه هاشمی، از سوی معصومی و دخترش پس گرفته شد! حالا این بار بدون بهره بردن از دخترش، شخصا به میدان آمده و به پشتگرمی اساتیدی که در محضرشان تلمذ کرده، در مقابل دیدگان اقشار گوناگون جامعه ایران و جلوی دوربین رسانهای که باید ملی باشد، چشمانش را بسته و دهانش را به تعریض و تهدید هر آن کسی گشوده که بنا به قول او "حزب اللهی" نیست!
تجربه نشان داده؛ کممایهگانی که یکشبه برکشیده میشوند، بعد از انجام و اتمام ماموریتشان، یکشبه نیز به زیر کشیده خواهند شد اما اثرات خراشهایی که بر تن و روان جامعه باقی میگذارند، مبدل به بغضهایی خواهد شد که در هنگامه ترکیدن، مجموعه سیستم سیاسی و اجتماعی را درگیر بحرانهایی میکنند که هر بار مهیبتر از بار قبل رخنمایی کرده و خواهد کرد.
معصومی و امثال او را در واقع باید نماینده بیپیرایه جریانی دانست که اگرچه در عدد، کم شمارند، اما در ادعا، منتهایی نمیشناسند. همانها که حاضرند به قیمت قهر و حتی حذف بخش اعظمی از ایرانیان با نظام حکمرانی، مصادر اداره کشور را در تصاحب خود داشته باشند و با دخالت مستمر در جزئیترین و خصوصیترین حوزههای زندگی مردم کلکسیون ناکارآمدیهای خود و ناراضیتر کردن جامعه را تکامل بخشند. گویی آخرین آزمون سطح تدبیرشان در ماجرای گشتهای ارشاد و فاجعه مرگ مهسا امینی که ۶ ماه کشور را درگیر خشم و اعتراض کرده بود، از ذهنشان پاک شده و شاید هم در زیر زبانشان مزه کرده که باز هم تلاش دارند، آستانه تحمل مردم را به بازی گرفته و تحریک نمایند. باشد که در میانه شکافها و نقارها،دمی بیشتر بر مناصب قدرت نشینند و توشهای فزونتر برگیرند.
علی الظاهر؛ نه حامیان و هممحفلیهای این خانم، شهامت بیرون آمدن از پس پرده را دارند و نه آنان که به او آنتن تلویزیون و مجال عرض اندام دادهاند، پاسخگویی به افکار عمومی را در شأن خود میپندارند، اما عجب اینجاست؛ آنکه در خطابههایش همه مردم ایران را مخاطب خود میگیرد و حتی در زمان تبلیغات انتخاباتیاش نیز عموم ایرانیان را خطاب قرار میداد، کسی نیست جز سیدابراهیم رئیسی که عموماً ترجیح میدهد در تقابل حامیانش با مردم، مهر سکوت بر لب زند و در این مواقع از یاد ببرد که از اهم وظایف ریاست جمهور، صیانت از حریم و حرمت جمهور مردم است! بیخبر از آنکه چشم بستن بر واقعیت ناشی از خطای نزدیکان که منجر به رنجش جامعه گردد، دال بر نیستی یا تغییر یک واقعیت نخواهد شد.
امیدوارم حضراتی که همه اینها را میبینند و دم برنمیآورند -در همه اوقات و احوال- این رویکرد و رفتارهای نشأت گرفته از آن را به خاطر داشته و در موسم تنگدستیهای سیاسیای چون؛ انتخاباتها و راهپیماییها و مخاطرات بیرونی و ... نیز صرفاً از کسانی انتظار یاری و همراهی داشته باشند که خود را حزباللهی میخوانند و صاحبان این مملکت. جماعتی که با آن میزان از امکاناتی که در اختیار دارند و حمایتهایی که میشوند، از برگزاری یک تجمع مردمی درخور در محکومیت فجایع غزه ناتواناند و اوج خلاقیتشان برای مقابله با نسلکشی در فلسطین، در کمپین پختن مقلوبه خلاصه میگردد.
بحمدالله؛ باورمندی مردم این سرزمین به تعلق داشتن ایران عزیز به همه ایرانیان، آنچنان در جسم و روحشان ریشه دوانیده که بلایایی به مراتب سهمگینتر از این جماعت اقلیت تمامیتخواه در طی اعصار و قرون حیات این سرزمین، نتوانست کوچکترین خللی در این باور و به تبع آن، مانایی "ایران" ایجاد نماید. زین پس هم چنین بادا...