8 دختر آزار بی شرمانه دیدند
تجاوز جنسی اتهام دو جوان تهرانی است.شاکیان این متهمان ادعا کرده اند که آنها بعداز خوراندن آبمیوه مسموم اقدام به تجاوز جنسی به آنها کرده بودند.
به گزارش زنهار، خبر شکایت چند دختر جوان تهرانی از دو پسر به اتهام تجاوز جنسی و سرقت یکی از اخبار جنجالی است که این روزها سر و صدای زیادی هم در فضای مجازی به پا کرده است.
ماجرا از شکایت سه دختر آغاز شد که با مراجعه به پلیس آگاهی گفتند بعد از آشنایی با یک جوان در فضای مجازی با او قرار گذاشتند.سپس آن جوان آنها را به صرف آبمیوه دعوت کرده بود و با خوراندن ماده بیهوش کننده از طریق آبمیوه؛آنها را مورد اذیت و آزار قرار داده و اموال آنها را سرقت کرده بود.
در حالی که تحقیق برای یافتن ردی از متهمان که با خودرو پژو سر قرار با دختران می رفتند، آغاز شده بود به شمار شاکیان اضافه شد و بالاخره متهمان به دام پلیس افتادند.
بعد از تشکیل پرونده در اداره آگاهی و ثبت اظهارات متهمان پرونده برای تحقیقات مقدماتی به دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.
متهمان روز گذشته به همراه تعدادی از شاکیان پرونده در طرح کاشف هم حضور داشتند که در این طرح،سردار رحیمی در مورد متهمان پرونده که تا به حال 8 مورد اتهامی تجاوز به عنف در پرونده آنها ثبت شده است،گفت:«این متهمان از نظر ما افراد جنایتکاری هستند.»
امیر دیجی و همدستش در دادگاه کیفری چه گفتند؟
تحقیق از متهمان پرونده جنجالی تجاوز در شعبه نهم دادگاه کیفری یک استان تهران در حالی آغاز شد که یکی از شاکیان در دادگاه حضور داشت.
در این جلسه دختر جوان در طرح مجدد شکایت خود به قاضی گفت:«متهم حاضر در پرونده به نام امیر با من طرح دوستی ریخته بود ولی در اولین قرار با خوراندن آبمیوه مسموم من را بیهوش کرد و نیت شیطانی اش را عملی کرد.»
اما متهم با رد ادعای شاکی پرونده در دفاع از خود گفت:«من این اتهام را قبول ندارم.مدتی قبل با این خانوم در فضای مجازی دوست شده بودم.گاهی با هم چت می کردیم اما ارتباط ما در حد همان چت کردن مجازی بود.»
قاضی پرونده برای متهم قرار بازداشت صادر کرد تا با تکمیل تحقیقات پرونده،جلسه محاکمه متهمان با حضور شاکیان پرونده به زودی برگزار شود.
گفتگوی اختصاصی با امیر دیجی و همدستش
نامش رضا است و 33 سال دارد.چند روزی است به همراه دوستش که امیر دیجی نام دارد به اتهام تجاوز دستگیر شده اند و عکس و فیلم های آنها رد فضای مجازی دست به دست منتشر شده است.بزرگترین نگرانی شان هم همین عکس و فیلم هاست! گفتگو را که شروع می کنم،رضا با نگرانی می گوید:«الان عکس و فیلم هایی که از ما گرفتند در اینستا پخش شده؟»
التهاب و اضطراب از چهره اش می بارد! دانستن اینکه الان در فضای مجازی چه می گذرد به او کمکی نمی کند.جواب سوالشان را نمی دهم.اما اضطراب امانش نمی دهد و می زند زیر گریه و می گوید:«ما را می کشند!»
می گویم:«قبل از اینکه کار به اینجا برسد نمی دانستی مجازات تجاوز به عنف اعدام است؟»
می گوید:«من این اتهام را قبول ندارم.»
یکدفعه امیر می گوید:«تعدادی از این شاکیان حتی اسم من را هم نمی دانستند.آنها برای این شکایت خود هیچ دلیل و مدرکی ارائه نداده اند.»
می گویم:«نام این شاکی را که الان در دادگاه بود،می دانی؟»
می گوید:«در فضای مجازی خودش را به من آهو معرفی کرده بود اما اینجا متوجه شدم که اسم واقعی اش را به من نگفته بود!»
می گویم:«خوب تو هم ممکن است اسم واقعی ات را در عالم یک رفاقت مجازی به او نگفته باشی!»
رضا با همان اضطراب می گوید:«یک درصد احتمال بدهید که ما راست می گوییم.کمک کنید نمیریم!»
بعد دوباره می زند زیر گریه!
به امیر می گویم:«برویم به سال های دور.از کودکی و زمان تحصیلت بگو.اهل و ساکن کجایی؟»
می گوید:«اهل و ساکن تهرانم.سمت باغ فیض زندگی می کردیم.از همان بچگی در همین محله بودم.پدر و مادرم تهرانی هستند و در همین محله هم درس خواندم.بعد وارد رشته حقوق شدم اما هیچ وقت سرکار نرفتم و کار درست و حسابی نداشتم.گاهی در مجالس مراسم اجرا می کردم.»
می گویم:«چه می شود که یک انسان از یک زندگی عادی،از دل کوچه های همین شهر و از سر کلاس درس و دانشگاه سر از این پرونده و دادگاه درمی آورد؟»
می گوید:«با یکی از دخترها که دوست مجازی بودم از من خواست که به او 5 میلیون تومان پول بدهم تا دندان هایش را کامپوزیت کند.من هم این پول را نداشتم.بعد او از من شکایت کرده که من حرف هایش را قبول ندارم.یکدفعه ماموران من را در خانه خودمان دستگیر کردند و از همان روز روزی صد بار می میرم و زنده می شوم.»
رضا در ادامه حرف های امیر می گوید:«چند نفر از شاکی ها با هم دوست هستند و همدیگر را می شناسند.آنها با هم علیه ما شکایتی کرده اند.»
رضا در مورد زندگی شخصی خودش می گوید:«33 سال دارم و در یک شرکت خصوصی کار می کردم.مدرک مهندسی ام را از یکی از دانشگاه های تهران گرفته ام و تنها یک خواهر دارم.چند سالی می شود که در محل با امیر دوست شده بودم.»